سلامت نیوز:چندی است آمارها نگرانکنندهاند، در گوشهوکنار از غم و ناامیدی سخن بسیار رفته و تحلیل بسیار شده است، اما با همه اینها جامعه در حال زیستن است؛ زیستی که گاهی نشانههای بیماری را به اشکال مختلف از خود بروز میدهد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه آرمان ،اما چه باید کرد؟ چه باید کرد با جامعهای که آمارها آن را بحرانزده نشان میدهند؟درد کجاست تا به سراغ درمان برویم و مشکلی که جامعه را بهسمت ناامیدی سوق داده است چیست؟ آیا بهراستی جامعه ایرانی در حال تجربه بحرانی است که پایان آن ناپیداست یا آنکه میتوان پیش از تکثیر ناامیدی دست به کار درمان شد و چهره امیدوار جامعه ایرانی را بار دیگر نشان داد؟ استاد نامآشنای جامعهشناسی به «جماران» میگوید:
مشکلاتی در دل مردم و مسئولان توأمان دست در دست ایجاد ناامیدی کرده است که البته گاه نقش دولت پررنگتر از مردم میشود. مقصود فراستخواه، استاد دانشگاه شهید بهشتی درگفتوگویی خواندنی به نکاتی در باب معنای امید، معیارها و شاخصههای آن و وضعیت فعلی جامعه ایران اشاره کرد و تحلیلهایی ارائه داد.
ما وقتی از امید سخن میگوییم چه عناصری را در نظر میگیریم؟
میتوان چند عنصر را برای امید در نظر گرفت؛ مثلا رضایت از زندگی یکی از این عناصر است. آیا شما از زندگی خود رضایت دارید؟ ما در سال 81 تحقیقی داشتیم که دادههای دهه 70 را بررسی کرده بود.
در آن زمان بررسی نشان میداد، رضایت از زندگی در بیش از نیمی از جوانان مشکل داشت. رضایت از زندگی بهمعنای فرآیند شناختی و قضاوتی شما درباره خودتان و مناسباتتان با محیط است. این شناخت و قضاوت هم در جامعه ساخته میشود. شما بهطور اجتماعی یاد گرفتهاید درباره خودتان و مناسباتتان قضاوتهای مثبت یا منفی داشته باشید.
اگر قضاوت مثبت باشد مثلا در خصوص درآمد و یا سلامت و آموزش، در نتیجه حس خرسندی هست وگرنه ناخرسندی و یاس و حس حرمان است. برای سنجش این مسأله پرسشنامههایی وجود دارد، مثلا وایت، دینر یا پیووت پرسشنامههایی (مثلا ابزار SWLS) در این خصوص تولید کرده و مطالعات زیادی براساس آنها صورت گرفته است.
برای مثال، شهروندان برای رضایت از زندگی لازم است از امکانات و فرصتهای برابر کسب درآمد برخوردار باشند، البته ممکن است فردی درآمد کافی داشته باشد اما از زندگی خود رضایت نداشته باشد، اما حداقل یک احتمال مثبت تیک میخورد. همچنین انسانی که خود را از شرایط زیست سالم بهرهمند میبیند به هر حال شانس امیدواری بیشتری دارد.
همچنین فرصتهای آموزشی میتواند شانس تحرک اجتماعی را افزایش دهد و در نتیجه میتواند بر رضایت از زندگی موثر باشد.سازه مهم اجتماعی در این خصوص «نیکبختی اجتماعی» است. شما چقدر از اینکه در ایران به دنیا آمدهاید و زندگی میکنید احساس رضایت دارید؟ ما در تحقیقات خود این معیار را بررسی میکنیم و از افراد میپرسیم اگر به دست خودتان بود ترجیح میدادید در کدام کشور به دنیا بیایید؟ در واقع میخواهیم بدانیم در جامعه، چند کشور را به ایران ترجیح میدهندو بالعکس ایران را به چند کشور ترجیح میدهند؟ معیارهای مهمی وجود دارد، مثل درجه آزادی انتخاب. شما چند گزینه فرصت پیش رو دارید که احساس میکنید میتوانید از میان آنها انتخاب کنید؟
در میان شغلها، رشتهها، مسکن، دوستان، سبک زندگی، مشارکت، عقاید، افکار، اوقات فراغت، نهادهای مدنی و... تا چه حد میتوانید انتخاب کنید؟ به همین صورت شاخصهای دیگر از قبیل امنیت، شغل، سطح زندگی، بهداشت، آموزش، میزان رضایت از برنامههای دولت، خرسندی نسبت به سیاستهای عمومی کشور، اعتماد به ساختارهای حکمرانی و اعتماد به نهادها. وقتی امسال لایحه بودجه برای اولینبار مقداری شفاف میشود و به میان مردم میآید، موجب ایجاد سوالاتی در جامعه میشود.
قبل از حوادث اخیر یکی از مسائلی که موجب اعتراضات شد نحوه ساختار بودجه بود که اعتماد مردم را نسبت به توزیع منابع عمومی کاهش داد. مجموعه این عوامل رضایت از زندگی و حس نیکبختی و در نتیجه امید را یا تقویت میکنند و یا متزلزل میسازند.
در این میان حاکمیت در کجای کار قرار میگیرد؟ آیا ما باید برای حاکمیت مسئولیت خاصی در مسأله امید قائل شویم و اینکه میتواند موجب امید یا ناامیدی بشود؟
مطمئنا مسئولیت اصلی با حاکمیت است. البته من نمیخواهم از حاکمیتی در آنجا و خارج از جامعه سخن بگویم، چرا که حاکمیت هم بهنحوی در همین جامعه ریشه دارد. این بهمعنای سبککردن بار مسئولیت حاکمیت نیست، اما نمیخواهم سادهانگاری یا سادهسازی عوامپسندانه کنم. کلمات آسانشده و زمان آن رسیده است که کلمات را دشوار کنیم. من یک پوپولیست یا رجل سیاسی نیستم که عامهپسند حرف بزنم.
به هر حال ریشه بسیاری از نقایص دولت را هم باید در جامعه، فرهنگ، مناسبات اجتماعی و روحیات اجتماعی جستوجو کنیم، اما در عین حال ساخت دولت خود تعیینکننده است. در واقع حاکمیت اعمال و رفتاری دارد که میتواند مشکلات را پیچیده کند، البته میتواند هم به حل مشکلات کمک کند، میتواند راهحل داشته باشد یا دستکم راهحلهای آگاهان و کنشگران مدنی را بپذیرد. پس به یاد داشته باشید من نمیخواهم شما را فریب دهم و بگویم ریشه همه مشکلات در دولت است. هرچند دولت مسئول قضایا است و باید نقد شود، چون منابع عمومی و تصمیمها و قدرت دست اوست؛ اما نقدها باید عمیق باشد. دولت سایه ماست. ما مدام این سایه را بازتولید میکنیم و آن را مورد عتاب قرار میدهیم.
تو گویی میخواهیم از سایه خود پیشی بگیریم، مانند کسی که مدام میدود و میخواهد از سایه خود پیشی بگیرد، در واقع آن فرد باید از خود پیشی بگیرد، وگرنه سایه متعلق به خود اوست. اما با همه آنچه که گفتم، برخی مسئولان چندین مشکل دارند؛ یکی آنکه اندامهای حسی آن مختل شده است.
آنها چندان درست حس نمیکنند و مسائل را بهموقع نمیبینند. مانند پدر و مادری که مشکل فرزندان خود را نمیبینند، اما وقتی کار به بحران میرسد، ممکن است متوجه شوند. برخی مسئولان برای خود اندامهای حسی کافی ایجاد نکرده که مشکلات را ببیند. در لاک خود فرو رفته است و فکر میکند مشکلی وجود ندارد.
آیا اندام حسی وجود ندارند یا از آنها استفاده نمیشود؟
در واقع برخی مسئولان از ظرفیتهای اجتماعی موجود نهتنها استفاده نمیکنند، بلکه حتی گاهی از بین هم میبرند، یا اجازه به وجود آمدن نمیدهند. از اندامهای حسی خود، یعنی رسانههای دولتی هم استفاده مناسب ندارد. صداوسیما بهعنوان رسانه دولتی، جامعه را بهدرستی، بهموقع و آیینهگون منعکس نمیکند.
علاوه بر این، نگرشهای برخی از مسئولان هم درست نیست. زمانی هست که چشم من نمیبیند، زمانی هم چشم میبیند، اما ذهن درست کار نمیکند و درست معنا نمیکند.
در واقع نگرش برخی مسئولان نسبت به جامعه، تغییرات و دنیای پیشرو و آزاد این روزگار مشکل دارد. از سوی دیگر این برخی دلیلی نمیبینند که نگرش درستی نسبت به جامعه داشته باشند، چون بعضا نیازی به پاسخگویی در برابر مردم حس نمیکنند. شما چه زمانی به دیگری پاسخگو میشوید؟ زمانی که الزامی وجود داشته باشد.
اگر الزامی در میان نباشد، شما به خود اجازه هر کاری میدهید. یک سیستم حکمرانی خوب، از ظرفیتهای مدنی، اجتماعی، رسانهای و دموکراتیک بهمثابه یک سیستم مصونیتبخش و مشروعیتبخش استفاده میکند.
تحقیقات نشان میدهد، یک نقاد اگر در چارچوب قانون عمل کند و امکان نقد سیاستهای عمومی کشور را داشته باشد، نهتنها تهدید نیست، بلکه فرصت است. در این صورت امکانی برای مصونیت جامعه و دیدن بهموقع پدید میآید.
مشکلات به گردن دیگران هم انداخته میشود. در مرحله اول به گردن همدیگر هم میاندازند. بخش بزرگی، اکنون قوه مجریه را مقصر وانمود میکند.
من نمیخواهم از قوه مجریه به شکل مبتذل دفاع کنم آن هم بهقدر کافی از خود ضعف و ناکارآمدی نشان میدهد، اما این را متوجه میشوم که به قوه مجریه کنونی اجازه برداشتن برخی قدمهای مؤثر نیز چندان داده نمیشود. از این که بگذریم، حتی برخی مشکلات را به گردن تکنولوژی هم میاندازند. مثلا دیدهاید که میگویند اینترنت است که رضایت از زندگی و امید را از بین میبرد.
درست است که در شبکههای مجازی مسائلی مطرح میشود که بسیاری با اطلاع از آنها ناراحت میشوند اما در نظر گرفته نمیشود که شبکههای اجتماعی عامل اصلی نارضایتی نیست، بلکه نارضایتی را بر آفتاب میکند. این شبکهها تحریککننده و منعکسکننده نارضایتی است، نه تولیدکننده اصلی آن.
ممکن است در این شبکههای مجازی، احیانا اغراق هم باشد، اما اگر از بالا بر آنها قیمومت نکنیم و به خود جامعه و نهادهای حرفهای موکول کنیم تدریجا رسانهها نیز بهصورت درونزا هنجارمند میشوند و مسئولانه خبر میدهند و خود را به متن جامعه پاسخگو احساس میکنند.
اگر آزادی قانونمندی وجود داشته باشد، مردم متوجه میشوند کدام خبر دقیق ومستند است و کدام یک اغراق میکند. در واقع دموکراسی خاصیت خودتنظیمی دارد.
انباشت ناامیدیها چه تاثیری بر جامعه دارد؟
وقتی که این نارضایتیها و ناخرسندیها انباشته شدند، اختلال در رفتار اجتماعی پدید میآید که به دو شکل خود را نشان میدهد: اختلال درونی سازی شده و اختلال برونی سازی شده. مثلا افسردگی، نوعی اختلال درونی شده است.
بخش بزرگی از جامعه ما با سطحی از افسردگی دست و پنجه نرم میکند. اضطراب هم در جامعه ما بسیار گسترده است. در واقع اختلال رفتاری تبدیل به اضطراب و افسردگی و... شده است.
نظر شما